جاهای خالی

جاهای خالی ما با رویاهایمان پر می شود

جاهای خالی

جاهای خالی ما با رویاهایمان پر می شود

* مسافر قطاری هستم که هیچ ایستگاهی ایستگاه من نیست.
* تعادل را دوست دارم، چه در ترازوهای کفه ای چه الاکلنگ‌ بچه ها.
* به روح ایمان دارم و اینکه می تواند روشن و شفاف باشد.
* چیزهای ساده را دوست دارم: مثل مدادتراش، دوچرخه و ساعت شنی

پلی خاکی به آسمانِ چشم هایت

سه شنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۱، ۰۴:۲۲ ق.ظ

مانیل گفت: آنروز دستم درد گرفته بود اما دلم می خواست باز هم والیبال بازی کنیم‌. گفتم: مانیل چه روزهایی داشتیم‌. من در بدترین روزهای زندگی ام تو را دیدم و تو آرامش بزرگی بودی در این گردبادِ من‌. همانروز بود که نوشتم: نباید کسانی را که در روزهای سختمان‌ کنارمان‌ ماندند و تحمل کردند‌ تلخی های ما را، فراموش کنیم‌. این روزها خوبم! مثل بذر کوچکی هستم که اولین جوانه هایش دیده می شوند‌. مانیل من را گوش می دهد‌ و این بهترین اتفاقیست‌ که میتواند برای من افتاده باشد‌. گفتم: مانیل زودتر برگرد‌؛ تو که نیستی احساس میکنم این شهر یک چیزی کم دارد‌. 

با پارنی روی‌ لبه ی سکو‌ نشستیم‌. گفتم: پارنی ماه را میبینی؟ ستاره ها را هم نشانش‌ دادم‌. گفت: میخوام برم خونه ی ماه‌. گفتم: ماه خیلی دوره‌. شاید اگه بزرگ شدی، واقعا بتونی روی ماه قدم بذاری‌. باد میخورد به موهایش و چشم هایش را می بست‌. آسمان را تماشا میکرد‌. من تا حالا این حجم از اشتیاق را برای دیدن آسمان ندیده بودم‌. فردایش گفت: ماه چرا نیست؟ گفتم باید صبر کنیم‌. تا نصف شب صبر کردیم و ماه آمد و باز دلش میخواست به خانه ی ماه برود‌. مریخ را هم نشانش‌ دادم؛ اما دلش میخواست آن کره ی بزرگ نارنجی را ستاره صدا بزند‌ تا مریخ‌. 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی