و شبی به آخرین قطره هایش نزدیک
دوشنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۰، ۰۲:۲۴ ق.ظ
شده ام کسی که شب ها را با قدم هایی آرام در خیابان ها قدم می زند، خش خش آخرین برگ های پاییز را گوش می دهد. از جلوی کافه ها رد می شوم، بوی قهوه آنقدر میپیچد که خفگی به سراغ آدم بیاورد. چند نفر سیگار می کشند و چند نفر آخرین بازمانده ی احساسشان را برای همدیگر خرج می کنند. من یاد آن روزها می افتم و فکر میکنم تو باید با کسی که عاشقش هستی همین پاییز باشی؛ برایش بباری و گرمای شب هایش باشی برای لحظه های سرد.
- ۰۰/۰۹/۱۵