جاهای خالی

جاهای خالی ما با رویاهایمان پر می شود

جاهای خالی

جاهای خالی ما با رویاهایمان پر می شود

* مسافر قطاری هستم که هیچ ایستگاهی ایستگاه من نیست.
* تعادل را دوست دارم، چه در ترازوهای کفه ای چه الاکلنگ‌ بچه ها.
* به روح ایمان دارم و اینکه می تواند روشن و شفاف باشد.
* چیزهای ساده را دوست دارم: مثل مدادتراش، دوچرخه و ساعت شنی

بیا رنگ کنیم تابش موهای آفتابی ات را

سه شنبه, ۹ فروردين ۱۴۰۱، ۰۷:۵۲ ب.ظ

 ژاپن کوهی دارد به اسم فوجی. آنقدر قشنگ است که از عکسش هم سیر نمی شوید‌. در ژاپن آنقدر دوست داشتنی است که عکاسی از فوجی را مثل یک شغل می دانند‌. یعنی از یکی سوال می کنی شغلت چیست؟ او می گوید: من عکاس فوجی ام‌. شب ها می توانی در کنارش کهکشان و سحابی را هم نگاه کنی. من از آسمانش گفتم، شما خوتان زیبایی زمینش را تصور کنید‌. یکی از عکاس هایش‌ می گوید: هیچ دو عکسی که از فوجی گرفته ام یکسان نیست‌؛ حتی وقتی زاویه دوربین ثابت است اگر پشت سر هم دوتا عکس بگیرید‌، آن دو عکس باز هم متفاوتند‌. طبیعت تکرار نمی شود‌. طبیعت هر لحظه با لحظه ی دیگرش متفاوت است‌. تازه تر و نو تر می شود‌. می چرخد و جلو می رود‌. برای همین به یک نفر گفتم: زندگی هر لحظه در حال تغییر است‌. اگر تو همزمان با زندگی تغییر نکنی، درد خواهی کشید‌. دختر و پسری که روبرویمان‌ داشتند همدیگر را می بوسیدند‌ نشان داد و گفت : ببین به چه روزی افتاده ایم؟ گفتم: زندگی همین است‌؛ اگر زندگی به آنها می گوید که باید همدیگر را ببوسید، باید این کار را بکنند‌. به پیرمرد گفتم: من و تو همدیگر را نمی بوسیم، چون ماهیت زندگی در این نیست‌. اما در بوسه ی آنها‌ حیات‌ جریان دارد‌. گفتم: اینقدر هم نگاهشان نکن دنیای آنها دیدنیست‌ اما نه برای من و تو. ما خودمان زندگی هایی داریم که باید با جان و دل بسازیمش‌. بهش میگویم: وقتی بداخلاق می شوی غم روی قیافه ات می نشیند. میترسم این برایت همیشگی باشد.

دیده اید وقتی یک نفر میخواهد از کیفیت زندگی اش حرف بزند، می گوید: من بهترین غذاها را خورده ام؛ در بهترین هتل ها مانده ام و در لب ساحل، بهترین ودکاها را سرکشیده ام‌؟ من در این سی سال از زندگی ام، بهترین کتاب ها را خوانده ام؛ بارهستی، خوشه های خشم و خداحافظ‌ گری کوپر را مثل دیوانه ها بلعیده ام. بهترین تئاتر ها را دیده ام؛ از پوزه چرمی بگیر تا پدرخوانده ی ناپلی. دو سال طول کشید تا دویست و پتجاه شاهکار سینمایی را تمام کنم؛ رستگاری در شاوشنگ، گرین مایل و فهرست شیندلر را بارها بدون پلک زدن تماشا کردم‌. از زیباترین کوه ها بالا رفته ام. زیر بلندترین آبشار ها یخ زده ام. از دور ترین چشمه ها آب خورده ام. گاهی تا کمرم در برف های کوهستان و گاهی تا کمر درختی بالا رفته ام تا تازه ترین میوه ها را بچینم. من رودخانه ی دنجی هستم که به دریائی بزرگ میریزد. تابستان پارسال وقتی آفتاب زمین را می سوزاند من در سرمای رودخانه ای شنا میکردم و آب به سر و صورتم می پاشیدم. کلی عکس و فیلم از آن روزها دارم. زندگی در این زیبایی ها انگار که از تلخی ها دورم کرده باشد. با بد خلقی کسی بد اخلاق نمی شوم؛ ترجیح می دهم فقط برایش بگویم که مراقب باش حال بده امروزت همیشگی نباشد چون اگر بدی های ما روی صورتمان بنشیند به سختی پاک می شود.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی