جاهای خالی

جاهای خالی ما با رویاهایمان پر می شود

جاهای خالی

جاهای خالی ما با رویاهایمان پر می شود

* مسافر قطاری هستم که هیچ ایستگاهی ایستگاه من نیست.
* تعادل را دوست دارم، چه در ترازوهای کفه ای چه الاکلنگ‌ بچه ها.
* به روح ایمان دارم و اینکه می تواند روشن و شفاف باشد.
* چیزهای ساده را دوست دارم: مثل مدادتراش، دوچرخه و ساعت شنی

دست های یخی زیر ولگردی خورشید

چهارشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۴۱ ق.ظ

وقتی او هم از بین ما رفت همینطور بودم. عین حالا.انگار حالیم نبود. انگار در دلم به همه میخندیدم . چند وقت بعد یکهو یادش افتادم. دیدم تختش نیست. وسایلش نیست. فقط یکی دو تا چیز ِ کوچک مانده. آنهم خیلی کوچک. شاید آنقدر کوچک بود که کسی دلش نیامده دور بیانزدش. حالا که همه داشت یادشان میرفت،من شروع کرده بودم به گریه کردن. من سوگوارم بودم ماه ها. اینروزها آنطوری ام. همیشه میگفتم ما آدم های اشتباه را در جاهای اشتباه و زمان اشتباه پیدا میکنیم. و وقتی اینطور میشود به اندازه ی همین ستاره های کم نور،به تاریکی فرو می رویم.بعضی ها برای ادم حرف فروغند که "در یکدیگر گریسته بودیم، در یکدیگر تمام لحظه ی بی اعتبار وحدت را دیوانه وار زیسته بودیم"

نظرات  (۲)

  • حمیدرضا وجدانی
  • ++

    هرچه هم باشد روزی باید تمام شود وگرنه تمامت میکند....

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی