جاهای خالی

جاهای خالی ما با رویاهایمان پر می شود

جاهای خالی

جاهای خالی ما با رویاهایمان پر می شود

* مسافر قطاری هستم که هیچ ایستگاهی ایستگاه من نیست.
* تعادل را دوست دارم، چه در ترازوهای کفه ای چه الاکلنگ‌ بچه ها.
* به روح ایمان دارم و اینکه می تواند روشن و شفاف باشد.
* چیزهای ساده را دوست دارم: مثل مدادتراش، دوچرخه و ساعت شنی

بادبان غصه هایمان آوار شده بر عریانی دریا

پنجشنبه, ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ۰۳:۳۵ ق.ظ

 گفتم بیا فرار کنیم از این شهر‌. گفت: بیا درخت بکاریم. گفتم: میدانستی درخت ها قشنگترین چیزهای روی زمین هستند؟ خندید شب ها زوزه ی باد از لای پنجره می پیچد‌. آنقدر تاریک است که چراغ های قرمز کوچک و آن سبزهای‌ چشمک‌ زنِ اتاق دیده می شود‌. چراغ های اتوبانی‌ که تازه افتتاح‌ شده هم سوسو‌ میزند. کاش کمی دورتر بود‌. من! عکس هایش را ورق میزنم. یکی یکی نگاهش‌ میکنم. همه را خودم گرفته ام‌. یکی از آنها را بیشتر دوست دارم. همان که از پنجره بیرون را تماشا میکرد‌. برایش یک شعر چند سطری نوشتم‌ و آخرش را اینطور تمام کردم:

از پنجره نگاهی می رسد؛ تو یک سفر را می مانی؛ همانقدر‌ ناشناخته و رویایی

از پنجره نگاهی می رسد؛ تو ابر می شوی و شکوه یک کوهستان‌، تو را به آغوش می کشد‌

از پنجره صدایت میکنم‌؛ در چشمانت‌ آسمان جا مانده است‌ در پلک هایت آفتاب‌.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی