جاهای خالی

جاهای خالی ما با رویاهایمان پر می شود

جاهای خالی

جاهای خالی ما با رویاهایمان پر می شود

* مسافر قطاری هستم که هیچ ایستگاهی ایستگاه من نیست.
* تعادل را دوست دارم، چه در ترازوهای کفه ای چه الاکلنگ‌ بچه ها.
* به روح ایمان دارم و اینکه می تواند روشن و شفاف باشد.
* چیزهای ساده را دوست دارم: مثل مدادتراش، دوچرخه و ساعت شنی

گرد و خاکِ تنهایی روی شیشه ی دوردست ها

دوشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۵۰ ب.ظ

پائیز‌ که می آید، من هم فرو میریزم‌؛ شاید در بهاری که می آید باز سبز شوم و باز چشمه هایم پر شوند از رویاهایی‌ که در سر دارم‌. شهریور را به روزهای آخرش رسانده ام و در این شهریور، من بیشتر از همیشه با خودم بودم‌. وسط های شهریور بود که منصور را دیدم؛ آشنایی ام با او اگرچه کوتاه بود و گذرا، اما گوشه های بزرگی از من را برای خودم روشن کرد‌. اما مثل همیشه برایم بهای عجیبی داشت این ماجرا‌. کتابم را دارم می نویسم. آرام آرام جلو می رود اما برای بودنش خیلی خوشحالم‌. قسمت بزرگی از زندگی ام را شکل داده و یکی از معناهای من شده‌. یکبار هم یکی از دوست هایم گفت: عشق و جدایی ، هردو یکی هستند؛ اگر نتوانی جدایی را تحمل کنی، پس عاشق خوبی نبوده ای‌. تمام عشق ها شبیه درختی هستند که اگر زرد شوند و بخشکند، دیگر سبز نمی شوند‌.

عاشق درخت ها شده ام‌. کنار یکی از بهترین درخت های گردو عکس یادگاری گرفتم و چقدر قشنگ بود آن عکسم‌. بهار و تابستان امسال، یکی از جادویی ترین سال های زندگی ام شد. سبلان با آن دریاچه ی سحرآمیزش‌ هم بهترین خاطره اش‌. تابستان تمام می شود و رویای من برای زندگی کردن در ارسباران، یک سالِ دیگر هم دورتر شد‌. عوضش ریحان برایم از روستایی‌ که زندگی اش کرده بود، می گوید و من دلم پر می کشد تا عکس باغ پر از شکوفه و گیلاس و درخت های سیبش‌ را ببینم‌. می گویم: ریحان آسمانش آنقدر ستاره دارد که گردنت‌ درد بگیرد از تماشایش؟

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی