ترس چشمه از مدادهای رنگی
پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۱ ق.ظ
مثل وقت هایی که نمی دانی چه بگویی، گفتم: "پسرک خودت رو ناراحت نکن" گفتم غلط کرده تو رو زده گفتم حق ندارند؛ من پیشت می مانم. کار دیگری از دستم بر نمی آمد. بهشان گفتم: خجالت بکشید و بعد من بودم که فرو رفتم در خودم. کسی دلش برای اشک های ان بچه نلرزید؟
این جامعه دارد میمیرد. مردمش دارند عادت میکنند که احساساتشان را، عواطفشان را و همه ی اخلاقشان را که برای آدم از خود خدا هم مقدس ترند، مجازی ببینند. دارند یاد میگیرند : لحظه ی اعدام را ببیند و لایک بزنند... آتش زدن سگ را ببینند و کامنت بگذارند... رقص گربه را ببینند و بخندند و گدایی را که آواز می خواند را ببیند و لایک بزنند. این مردم دو سه سالی بیشتر زنده نمی مانند. انها دارند همه چیزشان را مجازی میکنند. یک واقعیت کشی تمام عیار.
این مردم فاصله ای تا اینکه همدیگر را نابود کنند ، ندارند.
- ۹۵/۰۳/۲۰