جاهای خالی

جاهای خالی ما با رویاهایمان پر می شود

جاهای خالی

جاهای خالی ما با رویاهایمان پر می شود

* مسافر قطاری هستم که هیچ ایستگاهی ایستگاه من نیست.
* تعادل را دوست دارم، چه در ترازوهای کفه ای چه الاکلنگ‌ بچه ها.
* به روح ایمان دارم و اینکه می تواند روشن و شفاف باشد.
* چیزهای ساده را دوست دارم: مثل مدادتراش، دوچرخه و ساعت شنی

قدم های تنهایی روی خاطراتی بی جان

دوشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۹:۰۴ ب.ظ

حرف زیادی ندارم برای نوشتن. قبل ها می نوشتم که سبزم و جوانه خواهم زد‌. حالا خسته ام و شاید بهتر باشد بنویسم: دارم پژمرده می شوم ترلان! من در این تنهایی آرام آرام از بین می روم. من در آن روزها جا مانده ام‌. چرا دستم نمی رود تا عکسهایمان را پاک کنم و چرا مرورشان می کنم و چرا این درد را می کشم. همه جا نوشته که با زمان بهتر می شود این درد... اما چرا بعد از دو سال من هنوز دارم درد می کشم و چرا هنوز گوشه ی بزرگی از من در آن خاطرات جا مانده است‌. ترلان من چرا تنها مانده ام و چرا نمی دانم تو را کجای زندگی ام جا گذاشتم؟

ما برای هم نبودیم. ما مسافران قطار غریبی بودیم که زمانی را در یک ایستگاه خلوت با هم گذراندیم‌. اما چرا تو رفتی و من در آن ایستگاه ماندم و درد کشیدم‌. چرا آن روزها آنقدر خوب بودند که من حالا اینطور بد باشم‌. چرا هر کسی آمد تمام تلاشش را کرد تا میخ بزرگی بردارد و به زخم های من فشارش‌ دهد‌. چرا بعد از تو در زندگی من متروکه ای جا ماند؟ مثل شهری که یکباره زیر آوار برود‌. من غمگینم و دیگر هیچ کسی را ندارم. همین!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی