جاهای خالی

جاهای خالی ما با رویاهایمان پر می شود

جاهای خالی

جاهای خالی ما با رویاهایمان پر می شود

* مسافر قطاری هستم که هیچ ایستگاهی ایستگاه من نیست.
* تعادل را دوست دارم، چه در ترازوهای کفه ای چه الاکلنگ‌ بچه ها.
* به روح ایمان دارم و اینکه می تواند روشن و شفاف باشد.
* چیزهای ساده را دوست دارم: مثل مدادتراش، دوچرخه و ساعت شنی

شمع صحبت هایشان همیشه روشن بود آه همزاد من

يكشنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۳، ۰۴:۳۶ ق.ظ

خودم را انداختم کنار بخاری؛ گفتم انگشت هایم تکان نمی خورند از سرمای این شهر کوهستانی... یکی از شعرهای ترکی شهریار را زمزمه کردم و دیدم ادامه اش را دارد می خواند؛ سرمای لای موهایم از یادم پرید. گفتم: تو کی فرصت کردی همه ی غزل های دوست داشتنی ام را حفظ باشی؟ 

چهار پنج تا مغازه کنار هم چوب می فروشند و من بین آن چوب ها غرق می شوم بی آنکه دلم هوایی بخواد. یکی از آنها پرسید: تو از این چوب هایی که میخری چی میسازی؟ خندیدم و گفتم: اسباب بازی! گفتم: بوی چوب را دوست دارم؛ مثل بوی چمن یا بوی خاک خیس... انگار که جنگل را به خانه آورده باشم. گفت: هر چیزی در آن جاییکه هست قشنگست. مثل نان تازه ای که اول صبح لالی سفره ی خانه ات‌ آمده باشد.

یاد نان تازه افتادم. وسط های آذر ماه، میان کوچه ای قدیمی، کنار یک بقالی، دو نفر کنار یک موتورسیکلت عجیب، دارند پنیرشان را با نان تازه ای که چند دقیقه پیش خریده اند، می خورند و از ته دل آنقدر می‌خندند که حواسشان به هیچ چیزی پرت نیست‌. برای تو می‌نویسم که یادت باشد، شاید آمدیم تا آن لحظه را زندگی کنیم و بعد چشم هایشان را به سوی دنیای دیگری بچرخانیم و بار دیگر زندگانی دیگر...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی