لهجه ی نازک کاغذ از مربای شیشه ای
چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۴۹ ق.ظ
این روزها گریه کرده ام...برای آن خانه ی هفتاد و دو ساله و داستان چرخ و فلک اش. این روزها دلم درد می گیرد و این برای آدمی مثل من خیلی خوب است. دلم می سوزد برای کسی که با دست هایم هلش می دهم تا سر و ته یک دعوای خیابانی بخوابد. دلم می سوزد برای اینکه او آنجاست و اینکه بخواهد تحقیر شود برای کار کردن. این روزها دلم با من تمی تپد؛جای دیگری هست و صدایش را از دور می شنوم و اینکه یک نفر با پشت انگشت اشاره من را نشان می دهد.
- ۹۵/۰۵/۲۰