موزاییک احساس ما روی قدم های باران
جمعه, ۸ مهر ۱۴۰۱، ۰۳:۴۶ ب.ظ
آدم ها بعد از جدایی برای همدیگر می نویسند: کاش هیچ وقت نمی شناختمت. من حالا کنار دریاچه ای نشسته ام. روبرویم گل های نارنجی رنگی روییده اند که اسمش را نمی دانم و شدید گرسنه ام و متتظر برای غذایم را که روی اجاق دارد گرم می شود. من اما اگر بخواهم برای ترلان بگویم، روزی که تو را شناختم، روزی که اولین بار تو را دیدم، روزی که اولین بار دستت را گرفتم و تمام آن اولین بارها، همیشه زیبا و مقدس اند. آن روزها من فهمیدم می توانم عاشق باشم و می توانم با جان و دل کسی را دوست داشته باشم. چقدر خوب بود که آمد به زندگی ام و غم انگیز بود رفتنش اما بعضی وقت ها یکجوری می شود که نمی شود، چاره ای نیست. به قول سهراب بیا زندگی را بدزدیم آنوقت میان دو دیدار قسمت کنیم.
- ۰۱/۰۷/۰۸
چه غم انگیزند اولین ها