آتش تنور جانم، این طور سرد و خاموش
جمعه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۲۲ ب.ظ
کاش امشب تمام بشوم. کاش امشب آخرین شبی باشد که دارم درد می کشم و کاش دیگر هیچ فردایی برای روییدن به سراغ من نیاید. دور روز است غذا نخورده ام و گرسنه ام نیست. چشم هایم تار میبیند و کاش فردا روی یکی از همین قله ها تمام بشوم و تکه های مت هیچ وقت پیدا مشود. من حتی دلم نمیخواهد تکه زمینی برای من باشد تا در خاکش مچاله شوم. خسته ام از زندگی کردن، دلتنگ ماندن، منتظر ماندن و درد کشیدن. یکی هم پرسیده بود: اگه امروز بمیری فک میکنی حسرت چی تا همیشه توی دلت میمونه؟ من اگه امشب بخوام بمیرم، حسرت چشم های ترلان توی دلم می مونه.
- ۰۱/۰۶/۲۵